برو دنبال زندگی ات!
نویسنده : مرضیه محمودی – کارشناس مشاوره کلانتری ۱۱ زند شیراز
می گفتند: “برو دنبال زندگی ات، ما نمی توانیم خرج تحصیل تو را بدهیم، باید به خواهرت هم رسیدگی کنیم” ؛ آن ها همه توجهشان به خواهر کوچکترم بود.
از کودکی زندگی سختی داشتم، مادرم از پدرم به علت اعتیاد به مواد مخدر جدا شد و من با نامادری ام و پدرم زندگی می کردم.
اوایل همه چیز خوب بود، نامادری ام با من رفتارش بد نبود تا اینکه با تولد خواهر ناتنی ام اوضاع عوض شد، دیگر مثل سابق برای آنها مهم نبودم، حتی اگر تا نصف شب با دوستانم بیرون بودیم هیچ کاری به من نداشتند و از من نمی پرسیدن که “کجا بودی؟ یا این وقت شب با کی بودی ؟” اصلا به فکرم نبودند.
می گفتند: “برو دنبال زندگی ات، ما نمی توانیم خرج تحصیل تو را بدهیم، باید به خواهرت هم رسیدگی کنیم” ؛ آن ها همه توجهشان به خواهر کوچکترم بود.
آنها می خواستند من جلوی چشمشان نباشم و به خیال خودشان به دنبال زندگی ام بروم. هیچ معنایی از زندگی در ذهنم به تصویر نمی توانستم بکشم و زندگی مفهومی برایم نداشت.
یک روز با خودم فکر کردم که چرا من اینقدر بدشانس و بدبختم، می خواستم خودم را از این فلاکت نجات دهم، ولی راهش را بلد نبودم.
در پارک نشسته بودم و در افکار خودم غرق بودم؛ یک لحظه احساس کردم دستی بر شانه ام گذاشته شد، ترسیدم و بلند شدم خانمی در مقابلم ایستاده بود که ته نگاهش ترحم بود ، مرا به اسم دخترم فراخواند که در کنارش بنشینم.
با لفظی مهربانانه گفت بیا کنارم بنشین می دانم که تو هم تنهایی و مثل من کسی را نداری. من هم بدون اینکه به عاقبت کارم بیندیشم، پذیرفتم و به همراه وی روانه خانه اش شدم.
وقتی به خانه رسیدیم گفت : “راحت باش اینجا مثل خونه خودتون هست و فرقی نمی کند” . من هم احساس آرامش می کردم، دریغ از اینکه این آرامش لحظه ای و کاذب بود.
چند روزی گذشت؛ متوجه اعتیاد آن زن شدم ولی از آنجایی که در این مدت کسی پیگیر حضور من نشده بود، ترجیح دادم در همین خانه و در کنار آن زن بمانم و پیش خودم فکر کردم که مساله ایشان به من ربطی ندارد.
ترسناک ترین زمان حضور من در آن خانه زمانی بود که پیشنهاد داد که مواد مخدر توزیع کنم و من به علت حضورم در آن خانه پذیرفتم . دیگر از آن زمان بود که انگار هیچ چیز معنایی برایم نداشت و به مرور زمان من نیز در دام اعتیاد افتادم.
عاقبتم این شد که یک روز که در حال فروش و توزیع مواد مخدر بودم، توسط پلیس دستگیر شدم.
نظر کارشناس:
یکی از شاخص ترین مشکلات دوره نوجوانی، عدم توجه و روابط نامناسب والدین با فرزندان است. نوجوانی دوران فشار و طوفان است.
خانواده نقش مهمی در پیشگیری از آسیب های اجتماعی دارند، وقتی به فرزندان خود توجه نکنید و از آنها فاصله بگیرید دچار افسردگی و انزوا می شوند و به اعتیاد هم رو می آورند.
والدین باید مهارت “نه” گفتن را از همان دوران کودکی به فرزندان خود آموزش دهند.
پدر ومادران عزیز توجه داشته باشید هرگز بین فرزندان خود فرق نگذارید و آن ها را از خودتان طرد نکنید و به آنها توجه و محبت کنید تا در دام افراد سودجو وکلاهبردار نیفتند.