» گوناگون » خانه خاص » زهره؛ کودکِ گمشده در کوچه های بی پناهی
خانه خاص - مقالات
کد خبر:57676 | ۱۸ آذر ۱۴۰۴ ساعت ۲۰:۳۹

زهره؛ کودکِ گمشده در کوچه های بی پناهی

پرتو جنوب ۰

سرهنگ علیرضا ملایی- مدیر مرکز مشاوره آرامش معاونت اجتماعی فرماندهی انتظامی استان فارس

 

زهره دختر پانزده ساله ای است زاده کوچه هایی که بوی نان داغ و خاک باران خورده در آن آمیخته است، اما از همان کودکی سهمش از زندگی بیشتر فقر و سکوت بود.

پدرش، کارگر ساختمانی بود؛ مردی که تمام روز را با سیمان و آجر درگیر بود، اما درآمدش برای گذران زندگی کفایت نمی کرد. مادرش، زنی خانه نشین بود که بیماری های مزمن، او را از حرکت بازداشته و مسئولیت خانه و مراقبت از خود، بر دوش زهره ی کوچک افتاده بود.

مدرسه آخرین جایی بود که فرصت داشت زهره کمی نفس بکشد و از واقعیت تلخ خانه فاصله بگیرد. زهره کلاس ششم دبستان بود که مجبور به ترک تحصیل شد؛ نه از سر تنبلی یا بی علاقگی به علم، بلکه از بی پولی خانواده.

در آن سن او فهمید که تحصیل یک کالای لوکس است که خانواده اش توان خرید آن را ندارد. از همان روز، کودکی‌اش را فروخت تا جور زندگی را بکشد. این انتقال زودهنگام از دنیای بازی به دنیای کار، ضربه‌ای مهلک بر ساختار روانی او وارد کرد.

صبح‌ها زهره در نانوایی محلی مشغول به کار بود؛ جایی که بوی آرد می توانست موقتاً بوی فقر را پنهان کند. عصرها تمام وقتش صرف رسیدگی به مادر بیمار می‌شد. او شاهد زوال تدریجی مادر و فرسودگی پدر بود. این انباشت مسئولیت در سنین پایین، خستگی مزمن و نوعی یأس عملکردی را در او نهادینه کرد. نخستین تماس او با دنیای مواد، در همان محیط کار شکل گرفت؛ در قالب مصرف «گل»، ماده ای که بسیاری آن را آرام کننده می پندارند، اما در واقع ذهن را تحریک و ساختار ادراک را مختل می کند.

یکی از شاگردان جوان نانوایی، برای مقابله با خستگی مفرط و نیاز به افزایش انرژی در ساعات طولانی کار، این ماده را به زهره پیشنهاد داد. او پذیرفت؛ نه از سر کنجکاوی یا میل به لذت جویی، بلکه برای چند ساعت رهایی از فشار طاقت فرسایی که زندگی بی وقفه بر استخوان‌های خردش وارد می کرد.

در این مرحله، «گل» برای زهره نه سرگرمی، بلکه ابزاری شیمیایی برای بقا شد، ابزاری که آهسته، مغز را از درون فرسود و احساس ها را بی حس کرد. از همانجا سقوط  آغاز شد؛ نه با یک جهش ناگهانی، بلکه آرام و خزنده، مثل فرورفتن تدریجی در باتلاقی که زمینه اش از سال ها پیش فراهم شده بود.

بعدها زهره فهمید آن حسِ رهایی موقتی، در واقع قفل های تازه ای بر ذهنش زده است. با گذر زمان و تشدید نیازهای مالی، از مصرف کننده به توزیع کننده تبدیل شد. جرمی که نیروی محرک آن نه حرص، بلکه نیاز مبرم به زنده ماندن بود.

حوالی ظهر بود. مأموران پلیس حین گشت زنی، او را در گوشه ای از یک خانه نیمه ویران یافتند؛ در خواب بود، خوابی سنگین، نه فقط از مستی مصرف، بلکه از فرسودگی کامل جسمی و روحی. این خواب، نمادی از تمنای ناخودآگاه او برای توقف کامل فشار بود. زهره  توسط گشت کلانتری به واحد مشاوره کلانتری هدایت شد؛ جایی که سکوتش برای اولین بار شنیده شد، نه سرزنش، بلکه گفتگو.

در این مرحله، ساختار روانی او آسیب پذیرترین حالت ممکن را داشت؛ جایی که مکانیسم های دفاعی در برابر خستگی مفرط از کار افتاده بودند و تنها ماده مصرفی او می توانست مانع فروپاشی کامل شود.

تحلیل روانشناختی:

تجربه در مواجهه با پرونده هایی مانند زهره نشان می دهد که تحلیل صرفاً حقوقی و جرم شناسانه، هرگز قادر به ریشه یابی معضل نیست. آنچه زهره را به این نقطه کشاند، ترکیبی مرگبار از عوامل ساختاری، اقتصادی و روانشناختی است.

آنچه زهره را فرو برد، نه فقط فقر مادی، بلکه «فقر دلبستگی» بود. نظریه بالبی تأکید دارد که کودک برای رسیدن به احساس امنیت روانی، نیازمند چهره ای ثابت، قابل اعتماد و در دسترس است. زهره هیچ گاه آن چهره را نداشت. پدری درگیر کار سخت، مادری بیمار و ناتوان؛ و در میان آن دو، کودکی که ناخواسته تبدیل به والدِ والدین خود شد.

این فقدان «پایه امن»، اضطراب محیطی مزمنی در او ایجاد کرد؛ و همین اضطراب، زمینه ای شد برای جستجوی هر عامل بیرونی که بتواند لحظه ای احساس آرامش یا کنترل ایجاد کند. ماده ای مانند گل دقیقاً از همین نقطه وارد می شود؛ ماده ای که ظاهر آرام بخش دارد اما در باطن، سیستم عصبی را تحریک می‌کند و تنظیم خلق را مختل می سازد.

برای زهره، ترک تحصیل و سپس مصرف گل، نه یک انتخاب سرکشانه، بلکه تلاشی غریزی برای جبران کمبودهای روانی بود.

زهره در پانزده سالگی درگیر همین مکانیسم شد: تلاشی ناخودآگاه برای رهایی لحظه ای از دنیایی که هر ثانیه اش تهدیدی علیه احساس وجود بود. این رفتار، بازتاب انحراف نیست؛ فریاد خاموش ذهنی است که در شرایط غیرقابل تحمل، تنها به شکل شکست خود را نشان می دهد. زهره نماد سکوت است؛ سکوت خانواده در برابر نیازهای عاطفی فرزندانشان.

پیشگیری واقعی از جرم در این سن، با گوش دادن فعال و همدلانه آغاز می شود. اگر فقط یک نفر در مسیر زندگی زهره، صدای خستگی او را می شنید و پاسخ می‌داد، شاید این مسیر تاریک هرگز آغاز نمی شد. ما باید «شنیدن» را به عنوان نخستین خط دفاع اجتماعی جدی بگیریم. این کودکان نیازمند سرزنش یا هشدار درباره ریسک نیستند؛ آنها نیازمند افزایش سرمایه اجتماعی و روانی هستند. تا زمانی که کودکان در همین کوچه ها با فقر دلبستگی و فقدان حمایت رشد می‌کنند، مواد محرک و به ویژه گل، فقط آخرین نشانه یک خلأ عمیق انسانی اند، نه علت آن.

امید است خانواده ها با شناخت دقیق تر رفتارهای فرزندان، نشانه های خطر را زودتر تشخیص دهند و در مسیر گفتگو و حمایت قدم بردارند. هیچ نظام حمایتی جایگزین نگاه هوشیار والدین نمی شود؛ همان نگاهی که اگر از کودکی شکل گیرد، می تواند سرنوشت های تلخ مشابه را به مسیر رشد و آرامش بازگرداند.

مرکز مشاوره آرامش پلیس فارس، واقع در پل حر، روبروی کلانتری ۱۱ زند، آماده ارائه خدمات مشاوره ای رایگان در زمینه های روان شناسی، خانوادگی، اجتماعی، حقوقی، تربیتی، ازدواج و … می باشد. تلفن پذیرش و نوبت دهی: ۰۷۱۳۲۲۲۷۰۰۶

همچنین سامانه تلفنی مرکز مشاوره آرامش پلیس فارس با شماره ۰۹۶۵۸۰ آماده ارائه خدمات مشاوره تلفنی در زمینه های مختلف خانوادگی، اجتماعی، ازدواج، تربیتی و… می باشد.

شهروندان عزیز می توانند در صورت تمایل  ۰۹۶۵۸۰ را شماره گیری نموده و از خدمات مشاوره تلفنی استفاده نمایند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

  • ×