نگارش شاهنامه
به قلم: محمد رجبی
فردوسی، آغاز شاهنامه به سه رخداد، در آفرینش اثر اشاره دارد.
۱- از ابومنصور، محمد بن احمد توسی، مشهور به دقیقی یاد کرده:
جوانی بیامد گشاده زبان
سخن گفتن خوب و طبع روان
به شعر آرم این نامه را گفت من
ازاو شادمان شد دل انجمن
برو تاختن کرد ناگاه مرگ
نهادش به سر بر یکی تیره ترگ
برفت او و این نامه ناگفته ماند
چنان بخت بیدار او خفته ماند.
دقیقی هزار بیت از آغاز پادشاهی گشتاسب را، سروده و فردوسی آنرا در شاهنامه آورده. دقیقی به تهمت ناروایی کشته می شود و فردوسی او را، روان طبع و گشاده زبان نامیده و برایش؛ آمرزش خواسته.!
2- در بنیاد نهادن کتاب، رای خود را، پس از دقیقی، چنین آورده:
که این نامه را دست پیش آورم
ز دفتر به گفتار خویش آورم
بپرسیدم از هر کسی بیشمار
بترسیدم از گردش روزگار
مگر خود درنگم نباشد بسی
بباید سپردن به دیگر کسی
و دیگر که گنجم وفادار نیست
همین رنج را کس خریدار نیست
برین گونه یک چند بگذاشتم
سخن را نهفته همی داشتم
به شهرم یکی مهربان دوست بود
تو گفتی که با من به یک پوست بود
مرا گفت خوب آمد این رای تو
به نیکی گراید همی جای تو
شو این نامهٔ خسروان بازگوی
بدین جوی نزد مهان آبروی
چو آورد این نامه نزدیک من
برافروخت این جان تاریک من.
بر این اساس ایران دوستان خردمند، فردوسی را بر این کار تشویق و پشتیبانی کرده اند. نگرانی فردوسی این بود که دارایی و عمرش نپاید و نگارش شاهنامه ناتمام ماند.
۳- فردوسی از جوان پهلوانی سخن می گوید که خردمند و روشن روان است و نیاز اورا برای نگارش، برآورده می ساخت!
بدین نامه چون دست کردم دراز
یکی مهتری بود گردنفراز
جوان بود و از گوهر پهلوان
خردمند و بیدار و روشن روان
خداوند رای و خداوند شرم
سخن گفتن خوب و آوای نرم
مرا گفت کز من چه باید همی
که جانت سخن برگراید همی
به چیزی که باشد مرا دسترس
بکوشم نیازت نیارم به کس
همی داشتم چون یکی تازه سیب
که از باد نامد به من بر نهیب
به کیوان رسیدم ز خاک نژند
از آن نیکدل نامدار ارجمند
سراسر جهان پیش او خوار بود
جوانمرد بود و وفادار بود.
جوانمردی که فردوسی او را شاه می نامد. کمک می کرده و نیاز خداوند سخن را برآورده می ساخته، ناگهان توسط عرب مآبان، سر به نیست می شود که اثری از او باقی نمی ماند، فردوسی در نبودش چنین می سراید:
چنان نامور گم شد از انجمن
چو در باغ سرو سهی از چمن
نه زو زنده بینم نه مرده نشان
به دست نهنگان مردم کشان
یکی پند آن شاه یاد آوریم
ز کژی روان سوی داد آوریم
مرا گفت کاین نامهٔ شهریار
گرت گفته آید به شاهان سپار.
از آن پس فردوسی خود هزینه ی نگارش را به عهده می گیرد و به سرایش می پردازد.
فردوسی و شاهنامه:
فردوسی، سال ۳۲۸ یا ۳۲۹ هجری قمری، (۳۱۹ خورشیدی) در توس زاده شد. شاهنامه را بر اساس خداینامک منثور ابومنصوری و متون پهلوی و اوستا، و دستینه های موبدان، در ۳۸ یا ۴۰سالگی، آغاز می کند و نخستین تدوین آن را ۱۲ یا ۱۴ سال بعد، یعنی ۳۸۲ یا ۳۸۴ ه. ق. به پایان می رساند.
از سال ۳۸۴ تا ۳۹۵ه.ق. در سن ۵۴ تا ۶۵ سالگی، ظرف ۱۱ سال، به بازنگری سروده های پیشین می پردازد و بخش های دیگری به آن می افزاید.
سوگ فرزند:
فردوسی در ۶۵ سالگی پسر ۳۷ ساله اش را، از دست می دهد و در سوگش چنین می سراید:
مرا سال بگذشت برشصت وپنج
نه نیکو بود گر بیازم به گنج
مرا بود نوبت برفت آن جوان
ز دردش منم چون تن بیروان
که نوبت مرا بود بیکام من
چرا رفتی و بردی آرام من
ز بدها تو بودی مرا دستگیر
چرا چاره جستی ز همراه پیر
جوان را چو شد سال بر سی و هفت
نه بر آرزو یافت گیتی، برفت
برفت و غم و رنجش ایدر بماند
دل و دیدهٔ من به خون درنشاند
روان تو دارنده روشن کناد
خرد پیش جان تو جوشن کناد
پس از مرگ فرزند:
بی شک پسر در گذران زندگی، بازوی توانایی برای پدر بوده. به امور مالی و دخل وخرج خانواده، میکوشیده! همچنین در فراهم آوردن اسباب کار پدر، تا با آرامش، به سرایش شاهنامه پردازد. پس از او، زندگی بر فردوسی، تنگ می گردد و می نالد:
دوگوش و دوپای من آهو گرفت
تهی دستی و سال نیرو گرفت
فردوسی، از ۳۹۵ تا ۴۰۰ ه.ق. همزمان با ۶۵ تا ۷۱ سالگی، به ویرایش اثر می پردازد و ابیاتی در ستایش سلطان محمود، می سراید و نسخه ی کامل را، سال ۴۰۱ ه.ق. در ۷ جلد به دربار محمود، در غزنین میفرستد، اما آن چنان که شایسته ی کار بزرگ اوست، قدردانی نمی شود و پاداشی نمیبیند!؟ خداوند سخن، ده سال پایان زندگی را در تنگدستی به سر می برد.!
به روایتی در ۸۰ سالگی، ابیاتی در گله از محمود غزنوی می نویسد و از بی مهری و ناسپاسی اش، یاد می کند که مشخص نیست! نظامی عروضی یک قرن پس از مرگ فردوسی، به چند بیت آن از زبان مردم اشاره می کند:
مرا غمز کردند کان پر سخن
به مهر نبی و علی شد کهن
گر از مهر ایشان حکایت کنم
چو محمود را صد حمایت کنم
پرستار زاده نیاید به کار
وگر چند باشد پدر شهریار
ازاین در سخن چند رانم همی
چو دریا کرانه ندارم همی
به نیکی نبد شاه را دستگاه
وگرنه مرا برنشاندی به گاه
چو اندر تبارتش بزرگی نبود
ندانست نام بزرگان شنود.
نظامی عروضی در کتاب چهارمقاله آورده که چون فردوسی از ناچیزی صلهٔ سلطان محمود غزنوی رنجید از غزنه گریخت و به طبرستان نزد سپهبد شهریار، از آل باوند رفت و محمود را، هجا گفت. اما به خواست سپهبد، آن هجونامه را نابود کرد و تنها شش بیت از آن باقی مانده.!
اما ادبای پارسی و شاهنامه پژوهان، به دلایل مختلف از سستی ابیات هجونامه که توسط شیعیان غالی، به ۱۱۰ بیت رسیده و ناهمخوانی آن با زبان فردوسی، در انتساب این ابیات به او تردید کردهاند و آن را جعلی و در شأن فردوسی ندانستهاند.!
فردوسی و محمود غزنوی:
محمود، سال ۳۶۱ ه.ق ( ۹۷۱ میلادی) در شهر غزنی در منطقه زابلستان متولد شد. پدرش، سبکتگین از لشکریان ترک تبار سپاه سامانیان بود که بنیان سلطنت غزنویان را در سال (۹۷۷ میلادی) بنا نهاد. محمود بعد از مرگ پدرش. سال ۳۷۸ ه.ق. پس از غلبه بر برادرش اسماعیل به امارت رسید.
سال ۴۲۱ ه.ق(۱۰۳۰ میلادی) پس از ۶۰ سال زندگی در غزنین از دنیا رفت.
با توجه به آغاز نگارش شاهنامه در؛ ۳۶۸ یا ۳۷۰ ه.ق. و تولد سلطان محمود؛ ۳۶۱ ه.ق، و تاریخ سلطنتش؛ ۳۷۸ ه.ق، نخستین تدوین شاهنامه، در ۳۸۲ یا ۳۸۴ یعنی ۴ یا ۶ سال پس از زمامداری محمود، نگاشته شده.! ماجرای شصت هزار سکه ی طلا، وعده ی محمود؛ در ازای شصت هزار بیت به فردوسی پیش از آغاز شاهنامه، افسانه ایست که ناآگاهان، از آن سخن گفته اند؟!
بیشتر بخوانید:
زبان داستانی فردوسی در شاهنامه (بخش ۱)
زبان داستانی فردوسی در شاهنامه (بخش ۲)
فردوسی دهقان بود و از کشاورزی درآمد داشت. گاهی بلاهای طبیعی به حاصلش آسیب می رساند. در داستان یزدگر چنین آورده:
مرا دخل و خرج ار برابر بدی
زمانه مرا چون برادر بدی
تگرگ آمد امسال برسان مرگ
مرا مرگ بهتر بدی از تگرگ
در هیزم و گندم و گوسفند
ببست این برآورده چرخ بلند
میآور که از روزمان بس نماند
چنین بود تا بود و برکس نماند.
به نقل از زنده یاد، استاد اسلامی ندوشن: سال ۴۰۱ ه.ق، ۱۰۱۰ میلادی که بنابر قرائن متقن، شاهنامه ای به نزد محمود، برده می شود، سال بسیار تنگ و سختی برای خراسان است. در تاریخ یمینی راجع به قحطی آن سال نیشابور چنین آمده است:《دانه ی گندم به قیمت از دانه ی مروارید درگذشت و سنبله ی آسمان بر عزت سنبله ی زمین حسد آورد… و کار بجایی رسید که در فرضه ی(آبراه) نیشابور قریب هزار آدمی هلاک شد و کس به غسل و تکفین و تدفین ایشان فرا نمیرسید! و شدت آن محنت بدان رسید که مادر مردار بچه خورد و شوهر،[مردار] زن… و از سگ و گربه و امثال آن هیچ نماند.》(تاریخ یمینی.ص ۳۱۴ و ۳۱۵) فردوسی در این سال های ناگوار، پیر است. بنا به گواهی بعضی ابیات، به همراه پیری و درماندگی و فقر که به او روی آورده بود. در این گرداب مشکلات، تنها پناهگاهش کتابش است که در انتهای عمر برای او گشایشی بیاورد. خاصه آنکه او ثروت شخصی خود را، در راه سرودن این کتاب خرج کرده است. با این همه در شکوه هایی که از نداری و نیاز دارد، هرگز بر آن لحن بزرگوارانه، غالب نیست:
هوا پرخروش و زمین پر ز جوش
خنک آنکه دل شاد دارد به نوش.
درم دارد و نان و نقل و نبید
سرِ گوسفندی تواند برید.
مرا نیست این خرم آن را که هست
ببخشای بر مردم تنگدست.
فردوسی همه ی فکرش به فرجام رساندن شاهنامه بوده و از یزدان خواسته؛ به او عمری دهد تا آنرا به پایان رساند.
فرجام شاهنامه:
سرآمد کنون قصه ی یزدگرد
به ماه سپندارمذ روز اِرد
ز هجرت شده پنج هشتاد بار
به نام جهان داور کردگار
چواین نامور، نامه آمد به بُن
ز من روی کشور شود پرسُخُن.
از این ابیات میتوان دریافت که شاهنامه در روز ۲۵ اسفند سال ۴۰۰ هجری قمری، پایان یافته. در گاه شمار ایرانی، بیست و پنجمین روز هر ماه، «ارد» نامیده میشود و «پنج هشتاد بار» به معنای چهارصد است.
نامهای سی روز ماه از «اوستا» سرچشمه گرفته. «سپندارمذ» همان اسفندماه است و روز «ارد» به معنای خوشبختی است.
از این پس نمیرم که من زندهام
که تخم سخن را پراکندهام
هر آنکس که دارد هش و رای و دین
پس از مرگ بر من کند آفرین.
———————-
*بن مایه:
. سرو سایه فکن، استاد محمد علی اسلامی ندوشن، ۱۳۸۷ تهران.
. شاهنامه شناسی، استاد محمد امین ریاحی. مجمع علمی ۱۳۵۶ بندرعباس.
. برگزیده شاهنامه. استاد احسان یارشاطر. ۱۳۵۳ تهران.
. ارمغان مور، استاد شاهرخ مسکوب. چاپ سوم ۱۳۹۴ تهران.
. ویکی پدیا، دانشنامه آزاد.
یاد و نام فردوسی جاودان، پاینده ایران.
محمد رجبی ۲۱ اسفند ۱۴۰۱ برابر با ۲۵۸۱ هخامنشی.
***
_ برای معرفی و نقد کتاب تازه چاپ شده تان! در این ستون، تماس بگیرید.
_آثار ادبی خود را همچنین می توانید در واتس آپ یا ایتا به شماره ۰۹۱۷۸۲۲۵۸۴۸ علی حاتمی «ع.آیدین»، ارسال فرمایید.
_ به همراه اثر، عکسی «حتی الامکان غیر پرسنلی» از خود بفرستید.
علی حاتمی «ع. آیدین» – دبیر سرویس ادبی پرتو جنوب