دوبیتی های پیوسته “مراعات بی نظیر”
من دلم یاد چشمهای تو کرد یادِ آن لحظه ای که میدانی یعنی من باشم و تو و ذوقِ اینکه تا روز بعد میمانی من دو فنجان غزل و دیگر هیچ تو نبات لبت که غوغا کرد یک نفر از همان نگاه نخست پای من را به ماجرا وا کرد یک نفر آنقدر نجیب و اصیل که مرا بی نگاه، وسوسه کرد تا لب چشمه برد و تشنه مرا راهی سرزمین حادثه کرد هی ادب […]