کوچ تو
تب خالِ بدی بر لبم از فاصله افتاد آندم که غمِ کوچِ تو در قافله افتاد از پهنه ی آفاق شبی عکس گرفتم تصویر غمِ پر زدنِ چلچله افتاد آلاله برآن مویِ پریشانِ تو بستم افسوس میانِ من و تو صد گِله افتاد از گریه ی من زلزله شد در نَفَسِ شهر شادی همه رفت و اثرِ هلهله افتاد یک بوسه شبی از لب تو قسمت ما بود زین خاطر شیرین به دلم حوصله افتاد […]