همزاد پری؛ غزلی از خسرو احتشامی
به لب چشمه سرشب به شتاب آمده بود کوزه بر دوش پی بردن آب آمده بود خوی وحشی نگهان ده بالا را داشت آب از دیدن او در تب و تاب آمده بود در هوا از نفسش عطر گل سنجد ریخت شادی انگیزتر از بوی گلاب آمده بود پیرمردان همه گفتند که همزاد پریست بس که شاداب ز جوبار شباب آمده بود کوزه در آب فرو رفته و از قهقهه اش اشک در چشم بلورین […]