چکادها و نام آوران شعر پارسی معاصر «۲»- ا. بامداد
«ماهی» من فکر می کنم هرگز نبوده قلب من این گونه گرم و سرخ: احساس می کنم در بدترین دقایق این شام مرگزای چندین هزار چشمه خورشید در دلم می جوشد از یقین؛ احساس می کنم در هر کنار و گوشه این شوره زار یاس چندین هزار جنگل شاداب ناگهان می روید از زمین. * آه ای یقین گمشده، ای ماهی گریز در برکه های آینه لغزیده تو به تو! من آبگیر صافیم، اینک! به […]