همه چیز در زندگی داشتم، به جز “آرامش “
نویسنده: سرهنگ دوم سعیده جمالزاده – معاون فرهنگی اجتماعی فرماندهی انتظامی شهرستان فسا
شاید باورش برای خواننده داستان زندگی من سخت باشد ولی اکنون ذهن و قلبی آرام دارم و احساس قوی بودن می کنم، احساسی که قبلا” تجربه اش را نداشتم…
“سعید” مدتی قبل برای پرونده تصادف پایش به کلانتری باز و آنجا با روحانی مستقر در کلانتری آشنا می شود؛ بعد از چند روز به وی مراجعه و ضمن دریافت مشاوره مذهبی، وی را برای بیان خاطرات زندگی اش امین می داند. خواسته بود قصه زندگی اش نوشته شود، شاید برای افراد شبیه خودش مفید باشد. از من خواست در جلسه دو نفره شان حضور داشته باشم که نگارنده زندگی “سعید” باشم:
در کودکی پدر و مادرم به من زیاد محبت می کردند و به گفته بعضی از اطرافیان بچه ای لوس بودم و کسی جرات نداشت نازکتر از گل به من بگوید؛ ناگفته نماند پدر و مادرم فرزند پسر را بیشتر دوست داشتند و محبت دریافتی خواهرم از والدین یک صدم آنچه من در آن غرق بودم هم، نبود.
پایبندی پدر و مادرم به اعتقادات مذهبی همیشه اتصالی داشت! گاهی ظاهرا در موضوعات دینی مقید بودند و گاهی با اینکه می دانستند کارشان خلاف دستورات اسلام است، مُصرانه انجام می دادند.
شور دوره نوجوانی همراه با شیطنت هایی گذشت؛ وارد دانشگاه که شدم فاز روشنفکری غربی برداشتم، کتاب نویسندگان خاص را مطالعه می کردم و از آنجا بود که شمشیرم برای دین و دستوراتش از رو بسته شد.
چون فردی برون گرا بودم، رفقا و دوستان زیادی داشتم که در این بین، دوستان صمیمی مقید به دستورات دین هم بودند، با ویژگی صفا و یک رنگی، کاملا بر خلاف پدر و مادرم! اما با این وجود، در ذهن من حک شده بود که افراد مذهبی منفعت طلبانه حفظ ظاهر می کنند.
در دانشگاه ارتباطم با دختران دانشجو بدون حفظ هیچ گونه حریمی بود، دست رد به خواسته های دوستان در دورهمی ها نمی زدم و مواقعی هم به صورت تفننی مواد مخدر مصرف می کردم.
بعد از اتمام دانشگاه به خاطر روابط عمومی بالا در یکی از ادارات استخدام شدم و با دختری که دورادور می شناختم ازدواج کردم. اما همچنان به کارهای گذشته ام می پرداختم و ارتباطم با بانوان اطراف از همکاران گرفته تا همسایه و …، صمیمانه و بدون حفظ حریم بود.
همسرم که مثل خودم فردی مقید نبود، مدتی این رفتارهایم را تحمل کرد اما بالاخره زبانش به شکایت باز شد، اما مقبولیت زیاد در بین اطرافیان موجب غرور کاذبم شده بود و این انتقاد همسرم را با بی توجهی کامل رد کردم. ناگفته نماند که بعد از مدتی احساس کردم علاقه اش به من کم شده و از سر نیاز به دریافت محبت و یا انتقام از کارهای من، این بار نوبت او بود که با مردان غریبه ارتباط صمیمانه برقرار کند؛ ظاهرا برایم مهم نبود.
روزگار به همین منوال می گذشت و این چنین بود که ظاهر زندگی من حسرت خیلی از دوستان و اطرافیانم را برانگیخته بود، اما همیشه درونی پر تنش داشتم، حتی آن زمان هایی که سرخوش و روشنفکرانه، کارهای ناشایست خودم را انجام می دادم و برای گپ و گفت عاشقانه، به همسر خودم قانع نبودم.
سنم زیاد نبود، ولی با تمام وجود روح خسته ای داشتم؛ همه چیز در زندگی ام داشتم، به جز “آرامش “شاید اگر کسی این حرف را مدتی قبل می گفت، فکر می کردم شعار می دهد اما واقعا تمام وجودم ناآرام بود و آرامش نداشتم”.
با یکی از دوستان قدیمی که همیشه محرم اسرارم بود و درد دلم را پیش خودش نگه می داشت، از ناآرامی و غوغای درونم صحبت کردم، پیشنهاد داد که برای تفنن، مسیر فکری ام را عوض کنم و مدتی به سمت پایبندی به اعتقادات بروم، البته بدون اتصالی!
مُردد بودم که قبول کنم یا نه، چون نمی دانستم واکنش اطرافیانم برای تغییر مسیرم چه خواهد بود؛ او مجدد پیشنهاد داد برای رفع این مشکل می توانی بدون هیاهو و جنجال( که کار همیشگی من است) مسیر جدید را امتحان کنی؛ چون حرف عاقلانه ای بود پذیرفتم .
مدتی است که مواد مخدر مصرف نمی کنم و در رفتارم با بانوان جدی تر شده ام و جالب تر اینکه در مساجد بیرون از شهر – جایی که مرا نشناسند- نماز می خوانم.
شاید باورش برای خواننده داستان زندگی من سخت باشد ولی اکنون خیلی ذهن و قلب آرامی دارم و نمی دانم چرا احساس قوی بودن می کنم، احساسی که قبلا تجربه اش را نداشتم.
پیشنهاد دوستم بسیار عاقلانه و پرمنفعت بود، قصد دارم به امید خدا، مسیر جدید را جدی و برای همیشه پیش بگیرم .
نظر کارشناس مذهبی:
از عوامل انحراف نوجوانان و جوانان، بی توجهی والدین در تربیت مذهبی آنان است، یا مشاهده تعارض در رفتار والدین، چنانکه به ظاهر مذهبی و اهل عبادتند ولی دروغ می گویند و یا به دیگران خیانت می کنند و …، این امر موجب دلزدگی نوجوان و جوان از مذهب می شود. این سخن که گفته می شود نوجوانان و جوانان دین گریز هستند، صحیح نیست، باید گفت آنان دیندار گریز هستند، افرادی که به ظاهر دیندار ولی در عمل یا جایی که به نفعشان نیست، مخالفت صریح با دستورات اسلام دارند یا دستورات دینی را در شرایط مختلف به سود خود تفسیر می کنند.
اما دین صحیح، به انسان حالت آرامش، اطمینان و اعتماد به خود، اعتماد به خدا و اعتماد به آینده را می بخشد.آرامش و اطمینانی که در تعالیم دین و آیات قرآن آمده است، غیر از حالت تخدیر و خواب آلودگی است.اهمیت دین صحیح این است که حالت تخدیر به کسی نمی دهد، بلکه تخدیر روحی و فکری را از انسان هایی که تحت تاثیر عوامل گوناگون دچار آن حالت شده اند به کلی می زداید و آنها را هوشیار و به خود می آورد.