سحرگان سعدی
شب و خاموشی پر گشته از احوال درون
بس کشانده است هوا را به سحر بهر جنون
کوچهها بوی پر از راز مگو را دارند
وز بهاری که هوادار به کویی دارند
مست از ایزد اردی به بهشتم ره داد
بر سر خانقه سعدی شیرازم داد
مرغکان از سحر آواز به سعدی دادند
خانقه پر شد از آواز به سعدی دادند
از قناتی که قنوتش به بلندای جهان
ماهیان را به هوا خواه بلندای مهان
گوید از بهر سحر کامروایی سازید
که به هنگام نماز است روایی سازید
محمدمهدی اسدزاده