“دی خداخواست” دلم را فرو ریخت!
به قلم: کاظم دشمه
“دی خداخواست” را نمیشناسم اما فقط کلیپی از او دیدم و دلم فرو ریخت.
در این روزگار بی رحم که زور و تزویر و ریا دمار از روزگار مردم در آورده است، چگونه بر قلب این مادر نجیب ایلیاتی الهام شده است که او پیام آور شور و شادی و نشاط باشد؟
در روزگاری که گریه و زاری و سیه پوشی مورد تشویق بعضی از متولیان امور فرهنگی است، چه کسی رسالت شاد زیستن، شادی آفرینی و دعوت به شادی را در وجود این مادر مهربان ایلی به ودیعه گذاشته است؟
در این روزگار سخت تحریم و تورم و گرانی که کسی به فکر کسی نیست، چه کسی بر قلب او الهام نموده است که با پخش شیرینی و تنقلات، گل لبخند را در چهره معصوم کودکان و نونهالان دهکده شکوفا نماید؟
دستمال رنگارنگی را که دستان مهربانش هماهنگ با آهنگ خیال انگیر هَلی در آسمان پیچ و تاب میدهد، نه یک بار که گوئی هزاران بار دیگر از اهورامزدا و پروردگار جهانیان برای همه انسانهای روی زمین شور و شادی نشاط میطلبد و آرزو میکند.
“دی خداخواست” بودن و مانند او، همه را دعوت به جشن و شادی نمودن چه حس زیبایی است!
چقدر زیباست که نماد شادی و خوشحالی و شاد زیستن باشی!!!
و چقدر شاعرانه است که بعد از مدتی به خانه بازگردی و در پیشگاه خانه ات در پشت در، بر روی یک سنگچین کوچک، گل سرخ معطری را ببینی که دستان مهربان “دی خداخواست” آن را برایت به ارمغان آورده است!!!
تا توانی دفع غم از خاطری غمناک کن/ در جهان گریاندن آسان است، اشکی پاک کن
…..
تا ز باغ خاطرت گل های شادی بشکفد/ هرچه در دل تخم کین داری به زیر خاک کن
ای کاش کشور ما و همه دنیا به دست “دی خداخواست”ها اداره میشد!!!
اما افسوس که این مادر ایلیاتی بازمانده از کوچ، این بار در هنگامه کوچ بهاره ایل به کوچ ابدی رفته و آسمانی شده است.