آینه یِ جام
آفتاب ِ رُخت از پَرده، نمایان گردید از شُعاعِ رُخِ تو،دیده درخشان گردید «عکسِ رویِ تو، چو در آینه یِ جام افتاد» جام خندید، دلِ غنچه گلستان گردید «حُسنِ رویِ تو، به یک جلوه که: در آینه کرد» نقشِ نقّاشِ ازل، صورتِ قرآن گردید شاعرِ سالکِ شیدا، مَیِ مهتاب چشید! مست از«هست» زِ پیمانه یِ عرفان گردید «من زِ مسجد به خرابات نه خود افتادم» حکمِ معشوقِ ازل آمد و بُرهان گردید «زیرِ شمشیرِ […]