برچسب زده شده با: شعر

شعرهای در محاصره

1404-08-14

از آنهمه دهان از آنهمه مشت از آنهمه دست فقط سنگ بجا مانده است! از دوسالگی سنگ را از دور می‌شناختم و اکنون در چهل و دو سالگی که سری بر سنگ دارم میخواهم بگویم: سنگ ها چیزی جز تکان نخورده اند! آری سنگ ها همیشه سنگ بوده اند! سنگ ها همیشه سنگ مانده اند! اما اما آدمی آیا همیشه آدم بوده است؟ همیشه آدم مانده است؟ محمد صفایی ***     _ برای معرفی […]

غزل “ضریح چشم هایت”

1404-08-10

قـدم آهستـه برمی دارد امشب با تو باران هم چـه شـورانگیـز بـا تـو راه می افـتد خیابان هم چو شبنم صبح پشت شیشه با لبخند می بینم شکوفا می شود با غنچه ی سبز تو گلدان هم نمـی ریـزد ز فـصـل سبز چشمان تو فـروردیـن چه شوری دارد از خـرداد دستان تو  آبـان هم ضریح چشم هایت میدهد حاجت که می بینم دخــیـلی بسـته بـر کـفـرِ سـرِ زلـفِ تو ایمان هم ورق برگشته آن سانی […]

همزاد پری؛ غزلی از خسرو احتشامی

1404-08-07

به لب چشمه سرشب به شتاب آمده ‎بود کوزه بر دوش پی بردن آب آمده بود خوی وحشی نگهان ده بالا را داشت آب از دیدن او در تب و تاب آمده بود در هوا از نفسش عطر گل سنجد ریخت شادی انگیزتر از بوی گلاب آمده بود پیرمردان همه گفتند که همزاد پریست بس که شاداب ز جوبار شباب آمده ‎بود کوزه در آب فرو رفته و از قهقهه اش اشک در چشم بلورین […]

چکادها و نام آوران شعر پارسی معاصر «۱۰» ـ دکتر رضا براهنی

1404-07-26

گل بر گستره ی ماه اعتباری است برای تن آب، شست و شو دادن گیسوهایش. خنده اش- معجزه در معجزه اش- انفجار همه گل هاست سوی گل هایش. او که منصور زنان در همه جاست، چهره اش، نعره ی زیبای انالحق هاست. مقطع قلب پرنده ست صمیمیت او. خواب را می ماند، اما، در کنار من خاکستر خوابش، خفته است. گل که بر گستره ی ماه قدم بردارد، اوست. و خداحافظی اش، آن چنان چلچله […]

سکوت

1404-07-16

کسی که سکوت اش را به باد داده است می تواند سایه باشد … درخت شاید پرنده ای بوده باشد… در این شهر ما از شانه ها چیزی جز پیراهن ها نمی دانیم! ما چیزی از یوسف ها لای این موها نمی دانیم! زندگی شاید پرنده ای باشد بر شانه ای… محمد صفائی ***     _ برای معرفی و نقد کتاب تازه چاپ شده تان! در این ستون، تماس بگیرید. _آثار ادبی خود را […]

طعم عسل

1404-07-12

صبح سرد و چای داغ و یک غزل نغمه های شعر در بحر رمل نان تیری دست پخت دهکده وه چه می چسبد لبانت با عسل شال ترمه، نی نوازی شبان شب حنا بندان و سرمه در تیل نرمه نای و نای انبان‌، ساز و رقص ترکه بازی عشایر … قُل؛ تَعَل قاچ زین و رخت دامادی، تفنگ یورد ایل و دود هیمه، میش و کل جشن کوهستان، طلوع کل زدن واسونک های قدیمی، ترکی؛ […]

خاطره خوان هفتم

1404-06-15

در انبوه کلمات منم در خاطره خوان هفتم و کیکاووسی بی زره منم! در دهان اژدها و سرود خوان رودابه به فریبای شاهنامه و لیلای بی مجنون دست دراز نمی کنم حتی جهان به چرخشم آشفته می زنم پهلو به پهلوی خاک! چه باید کرده باشم به رسم جنگ من حالا ‌ققنوس ام در این همه بود و نبود عزا!   حمید رضا اکبری شروه – اهواز ***     _ برای معرفی و نقد کتاب […]

دو بیتی های سرما خورده

1404-06-09

۱ خزان آمد گلی پژمرده دارم تنی لرزان، دلی افسرده دارم زبس که سردی از یاران چشیدم دوبیتی های سرما خورده دارم ۲ نگاهت گرم و مرطوب و بهاریست زلال مهربانی در تو جاریست از آن آرامش دریای چشمت چرا سهم دل من بیقراریست؟ ۳ کتابم تش زدی دفتر بسازی؟ خرابم کرده ای بهتر بسازی؟ مرا خوابانده ای در لای تاریخ که از من خون خاکستر بسازی ۴ شلال گیسویت بوره عزیزم تو چشمت جشن […]

نبض آسمان

1404-06-01

۱ ریخته ای بر باورم کوچه می رقصد خیابان می رقصد شهر می رقصد نگاهم لابه لای پنجره ها گم می شود وقتی آفتاب در من می‌تند… ۲ با تو باد خواهم شد … درخت خواهم شد… آسمان خواهم شد… و هیچ کس نخواهد فهمید چندمین شب است که ماه در من نشسته است و ساعت ها روی نبض آسمان کوک شده‌اند ناهید فتحی «راشا» ـ شیراز ***     _ برای معرفی و نقد […]

در عبور از زمستان

1404-03-25

پس از بارش مداوم کلمات کمکت می کنم زمستان از تو عبور کند و نگاهت برگردد به روزهای بر نمی گردد این نامه خط موربی ست که مخاطب در همان وهله ی اول بپرسد این راه به کجا میرود؟ هرگز بی چرا سخن نگفته ام و چشمانم بی اشاره ی سر انگشتی رد پایی خونین را دنبال نمی کند هنوز هم می توان امیدوار بود از برج های بابل تا همین آزادی سفید را یکنفس […]

شعر «نسل‌کشی در غزه» از شاعر صرب، ساشا میلیووُیِف، به فارسی ترجمه شد

1404-03-18

شعر تأثیرگذار «نسل‌کشی در غزه» سروده ساشا میلیووُیِف، شاعر و روزنامه‌نگار برجسته صربستانی، به‌تازگی از زبان صربی به فارسی ترجمه شده است. این شعر، با زبانی شاعرانه و تصاویری تکان‌دهنده، به بازتاب رنج و فاجعه انسانی در نوار غزه می‌پردازد. به گزارش پرتو جنوب، ساشا میلیووُیِف در این شعر با اشاره به ویرانی گسترده، کشته‌شدن غیرنظامیان، و بی‌پناهی کودکان، سکوت جهانیان در برابر این جنایت‌ها را به چالش می‌کشد. او در تصویری شاعرانه، از نوزادی […]

مترسک های جالیز

1404-03-10

در “ده” خبری نیست. گاه گاهی خنده هایی با نقاب کز پشت شیشه های شهر تا مغز استخوان جانسوز باقیست! از بلندای کاخ تا گونه های غم گرفته از تمام بالماسکه های کاریکاتوری برای آرامش تا ناتمامی پر از شکنجه در قهقرای پستی مطلق تا جسارتی که نیست… فقط بازار و جشن غوکان در برکه ها هیچکس جز مترسک های “جالیز” پیدا نیست. از این بوران پی درپی تمام سوزها استخوانی تنور قلب ها، خاموش آن […]

×