واژه “خَر” در فرهنگ مردم
به قلم: کاظم دشمه
واژه “خر” در مکالمات روزمره مردم در موارد مختلفی مورد استفاده قرار گرفته است که به تعدادی از آنها اشاره می گردد:
“خرمهره” مهره ها و منجوق های بزرگ و درشتی که بعضی از پیله وران دوره گرد، سال های نه چندان دور بر سر و صورت الاغ های خود آویزان می کردند تا بر زیبایی و شکوه آنها بیفزاید. در کلمه خرمهره، واژه خر به معنای بزرگی و درشتی به کار رفته است.
“خَرزور” معمولا در مکالمات روزمره و در زبان عامیانه به کسی که زور و قدرت زیادی داشت می گفتند: “طرف خیلی خَرزور است.” همچنین در روزگار قدیم اگر گروهی، قومی یا قبیله ای دارای زور و قدرت بیشتری بود و سایر اقوام و گروه ها را تحت سلطه خود می گرفت و شاید هم نسبت به آنان ظلم و ستم روا می داشتند، آن گروه تحت سلطه هیچ چاره ای نداشتند، جز اینکه در خفا یا در بین خودشان آن گروه و قبیله مسلط و حاکم را “خر” خطاب کنند.
“خَرخون” معمولا در جمع رفقای دانش آموزی به کسی که زیاد درس می خواند، می گفتند: “فلانی واقعا “خرخونی” می کنه” یعنی بیش از اندازه درس می خواند. البته افراد خرخون افرادی بودند که با هوش و استعداد اندکی که داشتند واقعا تلاش و پشتکار بیشتری داشتند و پیشرفت و موفقیت آنها بسیار بیشتر از افراد تیزهوش و با استعدادی بود که تلاش و پشتکار کمتری داشتند.
“خرزهره” نوعی درختچه که در بستر بعضی از رودخانه های فصلی می روید و طبق گفته کارشناسان به دلیل اینکه ساقه و برگ آن دارای سم و زهر بسیار خطرناک و کشنده ای است به آن خرزهره می گویند. یعنی درختی که زهر زیادی دارد.
“خرپول” کسی که دارای پول و ثروت فراوانی است.
“خر همان خره فقط پالانش عوض شده” یعنی اینکه فقط ظاهر یک فرد یا حکومت تغییر کرده است، اما اصل و ماهیت آن همانی است که قبلا هم بوده.
“خَرفهم” هنگامی که مطلبی را برای کسی بسیار توضیح می دهند و به زور به او می فهمانند، می گویند: “خرفهم” شدی”
“خَرشانس” به افرادی که در عرصه های مادی و معنوی زندکی از شانس و اقبال زیادی برخوردار هستند، “خَرشانس” می گویند.
“خرمگس” به پشه ها و مگس های بزرگ خرمگس می گویند. البته خرمگس ها چون برای تغذیه و گذران زندگی بیشتر در اطراف خرها زندگی می کنند، بنابراین نماد انسان های کم مایه، بی سواد و بی لیاقتی هستند که برای پیشرفت و ترقی خود با ریاکاری و چاپلوسی فراوان خود را به مرکز قدرت نزدیک می کنند، در پشت سر آنها سنگر می گیرند، شخصیت کاذبی به دست می آورند و بدین طریق شروع به پیشرفت و ترقی می کنند.
“خرکله” یعنی کسی که دارای سر بزرگی است. گاهی اوقات این واژه در مورد افراد لات و پاتی که برای افراد محله مشکل آفرین بودند نیز به کار می رفت. البته به نظر می رسد این واژه در مورد دیکتاتورها و سیاستمدارانی که خود را فراتر از قانون می دانند نیز صادق است.
“خربزه” نوعی خیار درشت که بسیار هم شیرین و آبدار هست. اما اینکه چرا این میوه را خربزه نامیده اند واقعا جای سوال است. البته خربزه ترکیبی از خر و بز هست. شاید خر بیانگر بزرگی این خیار باشد اما چرا در انتهایش واژه بز به کار برده اند، واقعا برای نگارنده جای ابهام دارد. و در نهایت بعضی ها بر این باورند که خربزه همان واژه “قارپیز” (هندوانه به زبان ترکی) است که به مرور زمان در اثر مکالمات زیاد به صورت خارپیز، خاربیز و نهایتا به صورت خربز یا خربزه در آمده است.
“خرِ مراد” یعنی نهایت آرزوها کسی که به آرمانی ترین آرزوها و اهدافش می رسد. البته به خر مراد “خرِبَخت” هم می گویند.
“خرپُشته” به معنی پشته بزرگ، اتاقی در پشت بام، تل و تپه، و به نظر نگارنده شاید به معنی بار بزرگ هم باشد.
“خَرگاه” یعنی مکانی که محل تجمع بزرگان است. این واژه معمولا در کنار کلمه خیمه به کار می رود.
“خر” و سه واژه دیگر گاو، شتر و شاه از واژه هایی هستند که در ادبیات فارسی به آنها “مکبر” می گویند. به همین سبب می توان گفت که از واژه خر به معنای قدرت و بزرگی استفاده می شود.