اشعاری از “یوسفعلی میرشکاک” و “حسن اجتهادی” برای کازرون
یوسفعلی میرشکاک در تابستان ۱۳۶۱ در سفری که به کازرون داشت این غزل را برای اهالی کازرون خواند که بعدها در سال ۱۳۶۸ در مجموعه “ماه و کتان” نشر برگ، تهران منتشر شد؛ زنده یاد حسن اجتهادی نیز در پاسخ به او شعری خواند، هر دو غزل را تقدیم تان می کنیم:
نظربازی
بر در دروازه ی تقدیر نتوانم نشست
بر مزار مرده ی تصویر نتوانم نشست
در نظر بازی، حریف حضرت آیینهام
تازه روی حسن خویشم، پیر نتوانم نشست
گرچه سهل است آشتی با مردم نادان مرا
در فراهم کردن تدبیر نتوانم نشست
گرچه در زنجیر زورم خسته میبینند خلق
بر فراز منبر تزویر نتوانم نشست
دوستان از بس که در آزار من کوشیده اند
در حضور سایه بی شمشیر نتوانم نشست
لایق دل در تمام “کازرون” زلفی نبود
(یوسف)! از جا خیز، بی زنجیر نتوانم نشست
یوسفعلی میرشکاک
***
گر به ویران خانه ی تقدیر نتوانی نشست
نیست عیبی لیک بی تدبیر نتوانی نشست
دیده باید دیده باشد دیدنی ها را تمام
چشم جان بگشا که بی تصویر نتوانی نشست
ریشه در اعماق دارد این درخت بارور
بی گمان در سایه ی شمشیر نتوانی نشست
رسم درویشان گریز از سیرت آیینه نیست
یوسفا در ظلمت تزویر نتوانی نشست
ای قلندر وار یاغی طبل رگ ها را بکوب
با بهاران نغمه سر کن پیر نتوانی نشست
لایق دل هست زلفی در تمام “کازرون”
لیک هرگز پای در زنجیر نتوانی نشست
سیدحسن اجتهادی
***
_ برای معرفی و نقد کتاب تازه چاپ شده تان! در این ستون، تماس بگیرید.
_آثار ادبی خود را همچنین می توانید در واتس آپ یا ایتا به شماره ۰۹۱۷۸۲۲۵۸۴۸ علی حاتمی «ع.آیدین»، ارسال فرمایید.
_ به همراه اثر، عکسی «حتی الامکان غیر پرسنلی» از خود بفرستید.
علی حاتمی «ع. آیدین» – دبیر سرویس ادبی پرتو جنوب


