اصول و اخلاق شکار در خانواده ایلخانی قشقائی
به قلم: کاظم دشمه قره میرشاملو
خانواده ایلخانی قشقائی به گواه تاریخ و به نقل از بسیاری از محققان داخلی و خارجی یکی از شریف ترین، نجیب ترین و کهن ترین خانواده های اصیل ایرانی است. همانگونه که می دانید ناصرخان خان قشقائی و برادرانش یکی از قهارترین تیراندازان و شکارچیان ایل قشقائی، ایران و شاید جهان بوده اند. ناصرخان و ملک منصورخان قشقائی در خاطرات خود بارها وبارها به شکارگاه ها، انواع شکار و تعداد شکارها اشاره کرده اند.
با توجه به اینکه بسیاری از اهالی جنوب ایران خصوصا مردم ایل قشقائی به خانواده ایل قشقائی و در راس آنها به ناصرخان و برادرانش با دید یک الگو و سمبل نگاه می کنند. لذا در این نوشتار سعی بر آن داریم که برای انواع سوالات مبهمی که در مورد این خانواده در زمینه شکار در ذهنمان ایجاد شده است پاسخی هرچند کوتاه پیدا نمائیم.
نگارنده به هیچ وجه قصد ندارد که شکارهای بی رویه ای که در طول تاریخ صورت گرفته است را توجیه نماید. اما بر اساس تحقیقاتی که صورت گرفته است و طبق خاطراتی که از ناصرخان و برادرانش بر جای مانده است آنها در هنگام شکار اصول و قوائدی را رعایت می کرده اند که این اصول و قوائد با توضیحی کوتاه به شرح ذیل خدمتتان ارائه می گردد:
۱- در یک سال به یک منطقه فقط یک بار به شکار می رفتند: ناصرخان و برادرانش بر حسب یک رسم و مرام ایلی و خانوادگی در طول سال به یک منطقه یا کوهستان فقط یک بار به شکار می رفتند و حتی اگر بر حسب اتفاق در آن سال گذرشان به آن منطقه می افتاد حتی اگر به آهو و یا شکاری هم برخورد می کردند هرگز به آن تیراندازی نمی کردند.
ملک منصور خان در خاطراتش می نویسد:
“رسم فامیل من این است که اگر در یک صحرا یک بار شکار کردند، برای بار دوم دیگر در همان سال و در همان صحرا برای شکار باز نمی کردند.”
۲- سعی می کردند در فصل بهار به شکار نروند:
چون فصل بهار موسم زاد و ولد آهوها، شکارها و پرندگان بود ناصرخان و برادرانش به شکار نمی رفتند. و اگر هم اجبارا به شکار می رفتند سعی می کردند فقط به نرها تیراندازی کنند و با وسواس تمام سعی می کردند به شکارهای آبستن و کبک ها و سایر پرندگانی که تخم گذاری کرده و آشیان دارند تیراندازی نکنند.
۳-سعی می کردند به شکار ماده تیراندازی نکنند:
ملک منصورخان و برادرانش به هیچ وجه به شکار ماده تیراندازی نمی کردند. ایشان در خاطراتش بارها به این موضوع اشاره کرده است. ناصرخان و ملک منصورخان که در خاطرات خود به تعداد و نوع شکارها اشاره می نمایند، بسیار به ندرت اتفاق می افتد که از شکار حیوان ماده ای سخن گفته باشند.
۴-سعی می کردند فقط نرها را شکار کنند:
ناصرخان و ملک منصورخان در خاطرات خود بارها به تعداد قوچ ها، پازن ها و آهوهای نر شکار شده اشاره کرده اند، به ندرت اتفاق می افتد که آهوهای ماده و یا شکار ماده ای را سخن گفته باشند. و این در حالی است که برای بعضی از افراد سودجو شکار ماده، بچه شکار و شکار آبستن هیچ فرقی ندارد و همه را به رگبار می بندند.
۵- سوار بر اسب، در حال تاخت و به صورت قیقاج شکار می کردند:
در اکثر اوقات سوار بر اسب در حال تاخت و به صورت قیقاج شکار می کردند. به ندرت اتفاق می افتاد که به صورت پیاده و یا در حال کمین کردن به شکارها تیراندازی نمایند. از میرشکالهای قدیمی و افراد سالخورده شنیدم که خانواده ایلخانی، کلانتران و بزرگان قشقائی اعتقاد داشتند که “شکار را اول باید مطلع کنیم و بعد به آن تیراندازی کنیم.” شاید به این دلیل اکثرا سواره به شکار می رفتند که حیوانات فرصت دفاع و فرار را داشته باشند. اما در حالت کمین این فرصت از او گرفته می شود و احتمال اینکه شکارهای زیادی از پای در بیایند بسیار زیاد است.
۶- در هنگام شکار سعی می کردند بر روی شکارها و آهوها رگبار نکنند:
در خاطرات ناصرخان و ملک منصورخان قشقائی در هیج جایی ندیدم و نخواندم که آنها گله شکاری را به رگبار بسته باشند. باز هم طبق تحقیقی که از افراد سالخورده آشنا به شکار به عمل آوردم، می گفتند خانهای بزرگ کلانتران و و بزرگان قشقائی به رگبار بستن یک گروه بزرگ یا چند راس شکار را عملی ناجوانمردانه می دانستند. زیرا اعتقاد داشتند در این حالت احتمال اینکه شکارهای ماده، بره و بزغاله های کوچک از یای دربیایند بسیار زیاد است. و همچنین در حالت رگبار تعداد زیادی از آنها نیز زخمی می شوند و در نقطه ای دیگر از کوه می افتند و بی دلیل تلف می شوند.
۷- از یک گروه یا گله بزرگ فقط تعداد کمی را شکار می کردند:
چون شکار در حالت سوار بر اسب و به صورت قیقاجی انجام می شد، و با توجه به اینکه بیشتر سعی می کردند پازن ها، قوچ ها و آهوهای نر کهنسال را مورد هدف قرار دهند بنابراین از یک گله بزرگ فقط تعداد اندکی شکار میشد. به عنوان مثال ملک منصورخان می نویسد:
“از سی الی چهل راس فقط دو راس شکار می کردم.” و یا در جای دیگر می نویسد “از چهل الی پنجاه راس چهار الی پنج راس بیشتر نزدم و بقیه فرار کردند.” و این در حالی است که به یک منطقه در یک سال فقط یک بار به شکار می رفتند.
۸- بره ها و بزغاله های کوچک را شکار نمی کردند:
در تمام خاطرات ناصرخان و ملک منصورخان در هیچ جایی مشاهده نشد که بچه آهو یا بچه شکاری را شکار کرده باشند. در هیچ جایی نشنیدم که بزرگان یا میرشکالهای واقعی قشقایی به بره یا بزغاله ای تیراندازی کرده باشند. البته بعضی شکارچی های تازه کاری هم بودند که برایشان هیچ فرقی نمی کرد و ناجوانمردانه همه چیز را از دم مورد هدف قرار می دادند.
۹- سعی می کردند پرندگان را در هوا شکار کنند:
فرزندان ایلخانی، کلانتران و سایر بزرگان قشقائی به استناد فیلم شکاری که از سال ۱۳۳۰ شمسی بر جای مانده است کبک دراج، تیهو و سایر پرندگان را در هوا شکار می کردند که به این روش “هوازنی” می گفتند. و هوازنی به این صورت بود یا پرندگان خودشان به هوا بر می خاستند و یا یکی از همراهان به جایی که احتمال می دادند، کبک دراج یا پرنده دیگری هست سنگی پرتاب می کردند و هنگامی که آن پرندگان به هوا بر می خاستند در هوا و در حالت پرواز به سمت آنها شلیک می کردند. در این حالت یکی یا دو عدد از پرندگان به زمین می افتاد و بقیه از معرکه جان سالم به در می بردند. در این روش ضمن اینکه پرندگان دفاع و فرار داشتند تعداد بسیار کمی از آنها شکار می شدند. و این در حالی است که بعضی از شکارچی های بی مروت سعی می کردند تعداد زیادی پرنده و جوجه هایشان بر روی آب و یا در یک جا جمع شوند و آنگاه همه آنها را یک جا از پای در می آوردند.
۱۰- در شکار پرندگان از دفک و کهله(کچه) استفاده استفاده نمی کردند:
خانواده ایلخانی و سایر بزرگان و میرشکالهای واقعی قشقائی نه تنها از دفک و کهله(کُچّه) برای شکار کبک، تیهو و سایر پرندگان استفاده نمی کردند بلکه هر کسی به این کار مبادرت می ورزید به شدت مورد سرزنش و مورد باز خواست آنان قرار می گرفت. طبق گفته یکی از میرشکالهای قدیمی(میرشام اعظم قره میرشاملو) بزرگان قشقائی هرکجا بر روی چشمه یا آبشخوری کهله ای را مشاهده می کردند، بی درنگ دستور تخریب آن را صادر می کردند و در هر صورت شکار به وسیله دفک و کهله را عملی ناجوانمردانه می دانستند.
۱۱- گوشت شکارها را در بین مردم تقسیم می کردند:
در آن روزگار(۳۲ – ۱۳۲۱) آهو و شکار بسیار فراوان بودند و به دلیل سختگیری های حکومت پهلوی چون تفنگ نیز بسیار کم و کمیاب بود، بنابراین هرکسی نمی توانست به شکار برود و لذا ناصرخان و برادرانش بر اساس رسمی که از قدیم الایام در بین میرشکالهای قشقائی مرسوم بود همیشه گوشت قوچ ها، پازن ها و آهوهای صید شده را در بین مردم ایلات و روستاها تقسیم می کردند. آنها بارها در خاطرات خود بارها به این موضوع اشاره کرده اند.
۱۲- به گرازها و سایر وحوش کوهستان تیراندازی نمی کردند به جز در شرایط خاص:
ایلخانان و بزرگان قشقائی به جز شکار حیواناتی که گوشتشان حلال بودهرگز به عمد یا بی دلیل به شکار سایر وحوش نمی پرداختند. فقط چون گرازها فراوان بودند و به مزارع روستاییان آسیب جدی می رساندند و چون در آن روزگار تفنگ بسیار کم و کمیاب بود، بعضی از بزرگان روستاها می آمدند و برای نابودی گرازها خواهان اقدام جدی بودند و در نتیجه ناصرخان، برادران و سایر تفنگچی ها به عنوان نوعی تفریح و دفع آفات به شکار گرازهای مزارع و و بیشه زارها می پرداختند. در مورد شکار سایر درندگان نیز شاید مواردی این شکلی پدید می آمده است.
۱۳- در هنگام استراحت حتما فشنگ ها را از تفنگ در می آوردند:
این کار برای احتیاط بوده است که اگر در هنگام استراحت سهوا کسی دستش بر روی ماشه رفت خدای نخواسته مشکلی برای اعضای گروه پیش نیاید.
۱۴- به شکار به عنوان یک ورزش، تفریح سالم و مانور نظامی به جهت، آمادگی بدنی، همگرایی و همبستگی بزرگان، جوانان و ریش سفیدان طوایف مختلف نگاه می کردند:
طبق نوشته ملک منصورخان به این جهت به شکار می رفتند که بتوانند از سایر سرگرمی ها و تفریحات ناسالم به دور باشند.
سه اصل اساسی ورزش یعنی قدرت، دقت و سرعت در امر شکار بسیار موثر بودند. افرادی که از قدرت بدنی و چالاکی بیشتری برخوردار بودند در شکار نیز موفقتر از دیگران بودند. رفتن به شکار طبیعتا سوارکاری، کوهپیمایی و تیراندازی را در بر داشت. که این سه موضوع در آمادگی بدنی نیروهای جنگی و پا به رکاب ایلخانی بسیار مهم و موثر بود. شکارهای دسته جمعی و کوهرانی که در شکارگاه های بزرگ کوهستانی از اصفهان تا خنج لارستان در نقاط محتلف قشقایی نشین توسط ایلخانی و نیروهایش به مرحله اجرا گذاشته می شد. بیشتر جنبه یک مانور نظامی را داشت. و حتی این نوع کوهرانی ها و شکارهای دسته جمعی که بیشتر اوقات از بزرگان و جوانان ایلبلوک ها و طوایف مختلف قشقائی استفاده می شد، در همگرایی، همبستگی و اتحاد بیشتر مردم ایل بسیار موثر بود.
۱۵- ایجاد اولین حیات وحش حفاظت شده توسط ایلخانی قشقائی:
جالب است بدانید “قرق چاه مارو” در شرق فیروزآباد یکی از اولین مناطق حفاظت شده ایران بود که بیش از یک قرن پیش(در اواخر دوره قاجاریه) توسط صولت الدوله قشقائی ایجاد گردیده بود و شکار هر نوع حیوان در آن منطقه ممنوع بود. ملک منصور خان می نویسد : “با دوربین صدها آهو را در جلگه چاه مارو در حال چرا می دیدم چون پدرم این صحرای چاه مارو را قرق اعلام کرده بکد ما هم به آنجا برای شکار نمی رفتیم.” که این قرق توسط فرزندان ایلخانی و خصوصا ملک منصورخان قشقائی تا سال ۱۳۳۲ کاملا به قوت خود باقی بود و بعد از اینکه برادران قشقایی به تبعید رفتند این قرق نیز به حال خود رها شد.
۱۶- فیلم شکار ناصرخان و خسروخان یک شکار نمایشی است:
طبق نوشته خانم “ماری ترز بلژیکی” فصل بهار بود و قشقائی ها به قانون طبیعت احترام می گذاشتند و نمی خواستند شکار کنند، و این شکار را به صورت نمایشی صرفا برای فیلمبرداری ایشان ترتیب داده بودند. البته این فیلم یکی از اولین و بهترین فیلم های مستند ایران است که طبیعت بکر و حیات وحش کم نظیر ایران را به زیباترین شکل ممکن به جهانیان معرفی نموده است. و بعد از نمایش این فیلم در اروپا بود که طبیعت زیبای ایران مورد توجه گردشگران و طبیعت گردان جهان قرار گرفت.
۱۷- فراوانی شکار:
طبق گفته بسیاری از افراد سالخورده قشقائی و غیره قشقائی در دوران قبل از انقلاب اسلامی و خصوصا در سالهای قبل و بعد از ۱۳۳۰شمسی شکار و آهو آنقدر فراوان بود که در تابستان هنگامی که ایل در ییلاق بود از گرمسیر خبر می آمد که همه علف های قشلاق را شکارها خورده اند، ملک منصورخان قشقائی می نویسد: “من از فراز کوه قره پیری با دروبین نگاه کردم در دامنه کوه و صحرای قره پیری شکار مانتد گله های گوسفند ایلات در حرکت بودند، و من خودم بیش از هزارتا قوچ و میش را در یک جا دیدم.”
۱۸- تبعید خانواده ایلخانی و پایان شکار:
رضاشاه در آغاز حکومتش صولت الدوله قشقائی(و خانواده اش) را در حالی که نماینده مجلس بود و از مصونیت سیاسی و قضائی برخوردار بود، دستگیر و روانه زندان نمود که بعد از چندی در زندان قزلحصار جان به جان آفرین تسلیم نمود.
فرزندانش نیز به همرا سایر کلانتران و بزرگان قشقائی تا سال ۱۳۲۱ شمسی در تهران و خراسان در تبعید بودند، و بعد از تبعید رضاشاه آنها فقط به مدت یازده سال کم و بیش در فارس بوده اند.
ناصرخان و برادرانش بعد از کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ به دلیل حمایت از دکتر مصدق و ملی شدن صنعت نفت ایران دوباره برای همیشه از ایران خارج شدند و به اروپا و آمریکا رفتند. بعد از آن نیز نظام ایلخانی گری تقریبا برای همیشه از بین رفت. بنابراین کمال بی انصافی است که انقراض و کمیابی آهو و شکار در جنوب ایران در دهه نود خورشیدی را به خانواده ای نسبت دهیم که در سال ۱۳۳۲ از ایران رفته اند و به جز چند سال اوایل انقلاب و در دوران کهنسالی دیگر هیچگونه حضور و فعالیتی در جنوب ایران نداشته اند.
کاظم دشمه قره میرشاملو
مهرماه نود و شش