» فرهنگی هنری » ادبیات » «اشک هایم»
ادبیات
کد خبر:34750 | ۶ آبان ۱۴۰۳ ساعت ۰۶:۴۰

«اشک هایم»

پرتو جنوب

اشکهایم همه در راه دلم دادم و رفت
گرم گفتم نشوم از دهن افتادم و رفت

بارها قلوه ی دل بر سر لب کوبیدم
دود شد خون دل از آتش بیدادم و رفت

پنجه ام ناز کشیدم به ضریح دل دوست
سنگ کوبید به فرق سر اجدادم و رفت

نوعروس آمد و با گوشه ی چشمش دل برد
بار الهی گل پرپر شده دامادم و رفت

بس که شب ناله زدم صبح ز پا افتادم
بالم از بیخ کشیدند که آزادم و رفت

باز گفتم سر موری دل خود شیر کنم
مور می برد چو شیری سر صیادم و رفت

سعی کردم به نیاز سحرم گوش کند
سحرم گوش درید و داد بر بادم و رفت

نیش می خوردم و مار از سر دوشم می ریخت
خنده می داد نشانم که بگو شادم و رفت

بیخ و بن کند در آورد تمام ثمرم
پشت هم برد بر کشور آبادم و رفت

مرغ خوشخوان شد و می برد دلم تا بر دوست
پای دارش دل و دین بال زد از یادم و رفت

سال ها نغمه ی تدبیر شنیدیم و امید
می زنم ضجه به هم ریخته بنیادم و رفت

تا که داغی ز لبم ریخت خرابم کردند
اوج برداشت ز بال و پر فریادم و رفت

پرویز انبارکی «پروا» – بوشهر

***

 

 

_ برای معرفی و نقد کتاب تازه چاپ شده تان! در این ستون، تماس بگیرید.
_آثار ادبی خود را همچنین می توانید در واتس آپ یا ایتا به شماره ۰۹۱۷۸۲۲۵۸۴۸ علی حاتمی «ع.آیدین»، ارسال فرمایید.
_ به همراه اثر، عکسی «حتی الامکان غیر پرسنلی» از خود بفرستید.

علی حاتمی «ع. آیدین» – دبیر سرویس ادبی پرتو جنوب

Print Friendly, PDF & Email
  • ×