«اشک هایم»
اشکهایم همه در راه دلم دادم و رفت
گرم گفتم نشوم از دهن افتادم و رفت
بارها قلوه ی دل بر سر لب کوبیدم
دود شد خون دل از آتش بیدادم و رفت
پنجه ام ناز کشیدم به ضریح دل دوست
سنگ کوبید به فرق سر اجدادم و رفت
نوعروس آمد و با گوشه ی چشمش دل برد
بار الهی گل پرپر شده دامادم و رفت
بس که شب ناله زدم صبح ز پا افتادم
بالم از بیخ کشیدند که آزادم و رفت
باز گفتم سر موری دل خود شیر کنم
مور می برد چو شیری سر صیادم و رفت
سعی کردم به نیاز سحرم گوش کند
سحرم گوش درید و داد بر بادم و رفت
نیش می خوردم و مار از سر دوشم می ریخت
خنده می داد نشانم که بگو شادم و رفت
بیخ و بن کند در آورد تمام ثمرم
پشت هم برد بر کشور آبادم و رفت
مرغ خوشخوان شد و می برد دلم تا بر دوست
پای دارش دل و دین بال زد از یادم و رفت
سال ها نغمه ی تدبیر شنیدیم و امید
می زنم ضجه به هم ریخته بنیادم و رفت
تا که داغی ز لبم ریخت خرابم کردند
اوج برداشت ز بال و پر فریادم و رفت
پرویز انبارکی «پروا» – بوشهر
***
_ برای معرفی و نقد کتاب تازه چاپ شده تان! در این ستون، تماس بگیرید.
_آثار ادبی خود را همچنین می توانید در واتس آپ یا ایتا به شماره ۰۹۱۷۸۲۲۵۸۴۸ علی حاتمی «ع.آیدین»، ارسال فرمایید.
_ به همراه اثر، عکسی «حتی الامکان غیر پرسنلی» از خود بفرستید.
علی حاتمی «ع. آیدین» – دبیر سرویس ادبی پرتو جنوب