همزاد پری؛ غزلی از خسرو احتشامی
به لب چشمه سرشب به شتاب آمده بود
کوزه بر دوش پی بردن آب آمده بود
خوی وحشی نگهان ده بالا را داشت
آب از دیدن او در تب و تاب آمده بود
در هوا از نفسش عطر گل سنجد ریخت
شادی انگیزتر از بوی گلاب آمده بود
پیرمردان همه گفتند که همزاد پریست
بس که شاداب ز جوبار شباب آمده بود
کوزه در آب فرو رفته و از قهقهه اش
اشک در چشم بلورین حباب آمده بود
رقص را درگذر باد به ریواس تنش
مخملی بود که از کوچه ی خواب آمده بود
عصمتش راه به هر دزد نگاهی میبست
گرچه سکرآور و سرمست و خراب آمده بود
خسرو احتشامی
***
_ برای معرفی و نقد کتاب تازه چاپ شده تان! در این ستون، تماس بگیرید.
_آثار ادبی خود را همچنین می توانید در واتس آپ یا ایتا به شماره ۰۹۱۷۸۲۲۵۸۴۸ علی حاتمی «ع.آیدین»، ارسال فرمایید.
_ به همراه اثر، عکسی «حتی الامکان غیر پرسنلی» از خود بفرستید.
علی حاتمی «ع. آیدین» – دبیر سرویس ادبی پرتو جنوب
