سرگذشت زندگی من؛ از تنش تا آرامش
نویسنده: سرهنگ دوم سعیده جمالزاده – معاون اجتماعی فرماندهی انتظامی شهرستان فسا
تمام سعی ام در زندگی این است که با همه کمبودها و ناملایمات، لحظه ای آرامش از زندگیمان نرود و فرزندم هیچ وقت نگران دوست داشته شدن و عدم اعتماد به نفسش نباشد.
در خانواده ای شلوغ و پرتنش رشد کردم که هیچ گونه آرامشی در آن نبود. از علت مشاجره های پدر و مادرم چیزی بخاطر ندارم، فقط می دانم که هر روز، اول گوشمان صدای دعوای والدین را می شنید و بعد از آن چشممان از خواب بیدار می شد.
نمی توانم بگویم به این روند عادت داشتم، چون هیچ موقع برایم عادی نشد، خواهر و برادرم را نمی دانم ولی من همیشه دلم آرامش می خواست و دوست داشته شدن!
مقایسه خانواده ام با خانواده دوستان و فامیل که چقدر به یکدیگر محبت دارند و از با هم بودن لذت می برند، همیشه برایم عذاب آور بود.
با وجود این شرایط، در تحصیل موفق بودم. شاید خوشحالی چند لحظه ای پدر و مادر بعد از دیدن کارنامه هایم انگیزه ام شده بود.
ولی از تابستان به خاطر حضور مداوم در منزل و مشاهده مشاجره های تمام نشدنی، خاطره خوبی ندارم؛ حتی یک بار برای راحت شدن از این فشار روحی به کار خطرناکی دست زدم که خواهرم متوجه شد و زود درمان شدم.
دوران کودکی و نوجوانی ام گذشت؛ بر خلاف دوستانم که جو خانواده شان مناسب آمادگی تحصیلی دانش آموز برای حضور در کنکور بود و کلاس های آمادگی هم شرکت می کردند، اما من با امانت گرفتن چند جلد کتاب از کتابخانه محل و تمرین دروس در محیط پر تنش خانواده، مهیای حضور در آزمون سراسری ورود به دانشگاه ها شدم.
همه تلاش خودم را کردم تا رتبه قبولی در رشته و دانشگاه مورد علاقه ام کسب کنم که به لطف خدا موفق شدم.
حضور در محیط دانشگاه برایم جذاب بود اما جذابیت دانشگاه با عدم اعتماد بنفسم رنگ باخت. ارتباط گرفتن با دانشجوها، اساتید و کادر اداری دانشگاه برایم سخت بود ؛ از شما چه پنهان، بعضی شب ها در خوابگاه از نداشتن اعتماد به خودم و اضطراب حضور در جمع بزرگ دانشگاه، گریه می کردم.
ولی بعد از مدتی انگار خدا نمی خواست من در شرایط بد روحی بمانم و چند نفر از همکلاسی هایم به مرور زمان، در ارتباط گرفتن با من پیشقدم شدند.
از این موضوع استقبال کردم ولی همچنان احساس می کردم نمی توانم دوست صمیمی آنها باشم و ممکن است در معاشرت با آنها رفتار شایسته ای نداشته باشم.
به لطف خدا، دوستی مان پایدار و دوران دانشجویی ام با تجارب ارزنده در ارتباط گیری با دیگران و ارتقاء اعتماد به نفسم تمام شد و دوباره با چمدانی در دست، وارد منزل و خانواده شدم.
مشاجره ها کمتر شده بود و دلیل آن را نمی دانم؛ شاید افزایش سن پدر و مادرم یا بی حوصله شدن آنها در ادامه دادن به دعواهای بی نتیجه.
بیشتر بخوانید:
همه چیز در زندگی داشتم، به جز “آرامش “
بعد از مدتی کوتاه، در شغل مناسبی که با مدرک تحصیلی ام مرتبط بود و به آن علاقه داشتم، مشغول شدم. چند صباحی از شروع کارم نگذشته بود که یکی از همکاران اجازه حضور در منزل برای خواستگاری خواست، آن هم در خانواده ما که هر لحظه، مثل کشتی در اقیانوس، آرامشش خبر از طوفان می داد. اینکه در این شرایط باید میزبان خواستگار می شدم، چند روز خواب را از چشمانم بُرد.
همکارم مرد خوبی بود اما در جواب مثبت تردید داشتم و علت آن، دلهره و اضطراب دعواهای پدر و مادرم در مراحل بعدی تا مراسم ازدواج، حضور مردی با خانواده ای محترم در جمع پرتنش ما و … بود.
خدا می داند چه لحظاتی گذراندم تا برای جواب مثبت با خودم کنار آمدم؛ حدسم درست بود، تا زمانیکه رسومات انجام شد و با همسرم زیر یک سقف رفتیم. چندین دعوا بین والدینم اتفاق افتاد که هر چقدر خواستم پنهان کاری کنم ، نشد؛ ولی همسرم با بزرگ منشی و درک بالا، به روی خودش نیاورد.
اکنون چندین سال از آن روزها می گذرد و خدا را شکر با همسرم به خوبی روزگار می گذرانیم؛ تمام سعی ام در زندگی مشترک این است که با همه کمبودها و ناملایمات، لحظه ای آرامش از زندگیمان نرود و پسرم که اکنون کلاس ششم دبستان است، هیچ وقت نگران دوست داشته شدن توسط والدین و عدم اعتماد بنفسش نباشد .
تجزیه و تحلیل:
مراجعه کننده، هدف خود را از حضور در دایره مشاوره کلانتری، انتقال تجربه و سرگذشت زندگی اش به دیگر افراد جامعه خصوصا نسل جدید عنوان کرده است تا در مقابل مشکلات زندگی تسلیم نشوند و تغییر شرایط را با توکل به خداوند متعال، از خودشان شروع کرده و با تلاش، زندگی جدیدی شکل دهند.
هر چند وی، پس از گذران زندگی سخت، به آرامش رسیده است اما تنش های خانوادگی، تاثیرات منفی خود را بر روان او گذاشته که به لطف خدا و همت و اراده خود، این تاثیرات، جریان زندگی وی را به سمت منفی سوق نداده است.
سلامت روانی کودکان بر اساس محیطی که در آن پرورش می یابند، شکل می گیرد. سلامت روانی به معنای تفکر و عملکرد صحیح در زندگی فردی و اجتماعی است و کسی که دارای سلامت روان باشد، می تواند نیازهای عادی روزمره خود را برآورده سازد. سلامت روانی نقش بسیار موثری در سرنوشت انسان دارد که خانواده های پرتنش، با به خطر انداختن این سلامت، ممکن است زندگی فرزندان خود را به خطر می اندازند.
تنش های خانوادگی تاثیراتی منفی از جمله ناامنی عاطفی، ابتلا به اختلالات روانی، آسیب به رابطه فرزند با والدین و مشکل ارتباطی در بزرگسالی را به دنبال دارد.