در پرتگاه معنا: جستوجوی نور در آثار فریدالله ادیبآیین
در سپیدهدمی که رنگها هنوز معنای خود را نیافتهاند، فریدالله ادیبآیین قلمموی خود را چون نیایشگری در معبدی خاموش به حرکت درمیآورد. آثار او نه تصویرند و نه تخیل، بلکه تجربهاند؛ تجربهی مکاشفه در برزخ اندیشه و احساس، تجربهی شنیدن راگای خاموش در قابهای رنگ.
نقاشیهای ادیبآیین صحنهی تنش میان گذشتهی گمشده و آیندهی ناآمدهاند؛ مکانی که در آن، تاریخ از دل کهنگی، تولدی دوباره مییابد.
در جهان ادیبآیین، قرمز نه فقط رنگ است، بلکه فریادی است از راگ ری شودا، پژواکی از تپش نبض زمان.
زرشکی، یادآور نغمهی نخستین نت سا، نشانی از آغاز است؛ جایی که خلقت با آوایی مبهم، بر بوم هستی چکیده است. هر اثر او چون منسوجی صوتی-بصری، پلی میزند میان عرفان شرقی، سکوت بودایی و هیاهوی معاصر.
او تنها نقاش نیست؛ روایتگر بیکلامی است که با موسیقی کهن هندوستان در گوش جان مخاطب زمزمه میکند.
در هر چکیدن رنگ، در هر حرکت ماله یا کاردک، ردپایی از تندر میماند که ابرهای معنا را میشکافد. هنر او، زبان دیگریست برای دیدن آنچه نمیتوان شنید و شنیدن آنچه دیده نمیشود.
ادیبآیین به ما نمیگوید که جهان چگونه است، بلکه یادمان میآورد که چگونه میتوان دوباره دید، دوباره شنید، دوباره اندیشید. آثارش آینههاییاند نه برای چهره، بلکه برای روح؛ بومهایی که نه تصویری در آنهاست، بلکه تجربهای که مخاطب را در خود میبلعد، به تماشا نمیکشاند، که به تأمل میبرد.
در عصر تکرار و شتاب، آثار فریدالله ادیبآیین دعوتی است به مکث، به درنگ در خلوت خویش؛ گویی کسی در دل سکوت میپرسد: آیا هنوز میتوان شنید؟ آیا هنوز میتوان دید؟