چند شعر سپید
تمام حرف من شکسته ست تمام من شکسته ست تو دست شسته ای از زندگی و از مرام آب گل ها چه شیپورها روی دست ایوان ها بجا میگذارند … تمام حرف ما باران است تمام ما ۲ هیچ گلی پای برگش نمی ماند اینجا انگار که پاییز ازچشم باد افتاده باشد ! هر گلی به سینه نمی ماند ! من از کفشِ صبح ریگ ها بیرون کشیده ام ! بماند که برای غروب […]